ابوذر آذران
ضرورت اقامه ي دعوي براي نسلكشي ۲۱ آذر در دادگاه لاهه
هيتلر خودكشي كرد، موسوليني كشته شد، جنگ خانمانسوز پايان يافت و جهان در غرقاب غم فرونشست. بازماندگان به تلاشي بزرگ براي چارهجويي برخاستند تا براي هميشه، جلوي جنگ و جنايت را بگيرند. زماني كه ترسايان شرق و غرب، دادگاههاي جنايي متعددي چون نورنبرگ برپا كردند تا حق و عدالت را اعاده كنند، نمي دانستند در سوي ديگرجهان، در ايرانِ جسته از جنگ، ارتشي متعلق به نژادپرستترين ديكتاتور تاريخ، براي سركوبي ملتي مدرن، قتلعام مخوفي راه انداخته و مشغول جنايت جنگي عليه بخشي از مردم خويش است.
حتي ظهور قدرتمندِ پارادايم حقوق بشر در جهان معاصر نيز، نتوانست از نسلكشي خونين مردم آزربايجان در ۲۱آذرِ 1325 (۱۲دسامبر۱۹۴۶) پرده بردارد. نخستين نسلكشي بعد از جنگ جهاني دوم را ارتش محمدرضا پهلوي مرتكب شد. اين نسلكشي با كتابسوزي و تبعيد دستهجمعي و تجاوز به دختران و كودكان همراه بود. فارسگرايانِ بافرهنگي كه هنوز و هماينك ستايشگر قوامالسلطنه هستند و حمد احمد ميگويند، معلوم نيست چگونه ننگينترين جنايت بشري عصر حاضر را توجيه ميكنند.
آنان مذاكرهكنندۀ بزرگ را در حالي ستايش ميكنند كه تنها چند روز پس از امضاي مذاكرات فيمابين، دولت مركزي برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خونخوار پهلوي را همچون وحشيگريهاي دوران پيشامدرن، روانۀ آزربايجان كرد تا انسانهاي بيپناه را قتلعام كند، انسانهايي كه پس از چند دوره مذاكرات خائنانه در مسكو، تبريز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان كسي را ميستايند كه آزربايجان را زير چكمههاي ديكتاتور له كرد
بيترديد، آنچه در آذر۲۵بر آزربايجان رفت، چيزي جز ژنوسايد نيست. كشتار ۲۰هزار انسان بيپناه و تبعيد ابدي و اخراج اجباري ۷۰هزار آزربايجاني از سرزمين خود، راهاندازي كارناوالهاي كتابسوزي در شهرهاي آزربايجان، تجاوز به دختران و زنان، راهاندازي جوخههاي صحرايي و…، اگر جنايت عليه بشريت نيست، پس چيست؟ چگونه ميتوان اين جنايت را سركوب غائله ناميد، در حالي كه تنها چند روز پيش از آن،معاهدۀ محكمي بين تبريز و تهران امضا شد كه براساس آن، آزربايجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مركزي، دولت محليِ دموكراتها را به رسميت شناخت. آزربايجان تماماً به تعهدات خود عمل كرد و تهران بهجاي عمل به تعهدات، به آزربايجانِ بيدفاع لشكر كشيد. تهران آشكارا امضاي خود را زيرپا گذاشت تا بتواند آزربايجان را بر مسلخ ديكتاتوري ببرد.
در جريان مذاكرات فيمابين، علاوه بر اينكه دولت مركزي، دموكراتها را به رسميت شناخت، نمايندگاني نيز بهعنوان استاندار و… براي آزربايجان انتخاب كرد. سلامالله جاويد را استاندار آزربايجان و شبستري را رئيس انجمن ايالتي و ديگر وزراي كابينۀ سيدجعفرپيشهوري را نيز، مديركل ادارات آزربايجان دانست. دولت مركزي با نمايندگان خود قرارداد امضا كرده بود؛ اما تنها در كوتاهترين زمان ممكن، امضاي خود را زير پا گذاشت و به حكومتي كه خود شناسايي كرده بود، حمله كرد. بعد از لشكركشي غيرقانوني و غيرانساني، نيروهاي دموكرات، هيچ مقاومتي نكردند؛ اما ارتش پهلوي، انواع جنايات را مرتكب شد.
اين جنايت، نسلكشي از نوع جنايت جنگي است. جنايتكاران، قوم يا گروه قومي قدرتمندي نبودند بلكه ارتشياني بودند كه لباس رسميِ رزم بر تن داشتند و عناوين نظامي بر دوش ميكشيدند. جنايتكاران، سرهنگ بودند، سردار، امير، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله كردند بسان صدام و كشتند بسان هيتلر و ويران كردند بسان چنگيز و كتابسوزي كردند بسان وحشيان تاريخ. آنها هر آنچه آزربايجان داشت، نابود كردند. از نخبههاي آزربايجان برج نمرود ساختند و از كتابهاي آزربايجاني آتشكدۀ زردشت. اغراق نيست اگر جنايت جنگي ارتش پهلوي را تمامعيار و مطلق بدانيم چه، آنان همۀ انواع جنايات را در عاليترين سطح ممكن مرتكب شدند. جناياتي اعم از كشتار كودكان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، كتابسوزي، برچيدن دانشگاه تازهتاسيس آزربايجان، تبعيد، اعدام صحرائي و… . دولت علاوه بر جناياتي كه خود بهطورمستقيم انجام داد، دست خانها و مرتجعان محلي نيز را در كشت و كشتارها آزاد گذاشت و جنايات بسياري را نيز، بهدست آنها انجام داد.
نسل كشيِ 21 آذر 1325 ( 12 دسامبر1946)سهمگين بود و با سكوت جهان و تاريخ، سهمگينتر شد. تبريز ويران شد تهران جشن گرفت و جهان سكوت كرد. تاريخ و تريبون از ناله آزربايجان هيچ نگفت كه هيچ، بلكه به ستايش مذاكرهكنندۀ بزرگ و ارتش جنايتكار پهلوي نيز پرداخت. حتي انقلاب ۵۷و سقوط ديكتاتور نيز بر اين سكوت عذابآور پايان نداد و قتلعام گلها را روايت نكرد.
بعد از انقلاب، دادگاههاي انقلابي عريضوطويل براي محاكمۀ ستمكاران پهلوي بهراه افتاد. با محاكمههاي كوتاه انقلابي، كارگزاران رژيم پهلوي، بهدليل ايذاء مردم و جنايت عليه انقلابيها اعدام شدند. اين اعدامها تأملات و حرفوحديث فراوان دارد از جمله اين تأملات، مسالۀ آزربايجان است. در اين دادگاهها، به جنايت جنگي رژيم در آزربايجان هرگز توجهي نشد.
نه تنها در دوران محاكمه و اعدام سران رژيم بلكه در هيچ زمان ديگري از اين نسلكشي سخني گفته نشد. گويا اين جنايت ديكتاتور در نگاه عدالتخواهان، حقوقدانان و فعالان حقوق بشري ايران، نه جنايت كه خدمت هم هست! برخي از آنان، اين جنايت جنگي عليه بشريت را نجات آزربايجان و تنها خدمت قوام و رژيم پهلوي به ايران مي دانند. وااسفا!
قتلعام ۲۱آذر ۲۵درحالي بايكوت شد كه بر اساس قوانين كيفريِ بين المللي، دولت جانشين جوابگوي جنايات جنگي و نقضهاي حقوقبشري دولت پيشين است. نظام جايگزين اما، از همۀ جنايتهاي ديكتاتوري پهلوي، اعلام برائت كرد جز نسلكشي فيزيكي مردم آزربايجان در ۲۱آذر ۲۵و ژنوسايد فرهنگي همهسالۀ آزربايجان. نظامي كه با توالي انقلاب تبريز در ۲۹بهمن ۵۶، در ۲۲بهمن ۵۷در تهران بر سر كار آمد، نه تنها از جنايت جنگي شاه در آزربايجان اعلام برائت نكرد، بلكه گاهي از آن با عنوان نجات آذربايجان ياد كرد.
در فصل سوم ديوان كيفريِ بين المللي، اصول خاصي درباره نسلكشي و جنايت عليه بشريت تدوين شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيتنداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت.
براساس اصول فوق الذكر، قوانين نسلكشي و جنايات عليه بشريت درباره نسلكشي مردم آزربايجان در ۲۱آذر موضوعيت داشته و قابل پيگيري هستند. ديوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، بايد درباره همه شقوق معنوي و مادي اين جنايت از جمله قتل عام ۲۰هزار انسان، تبعيد ۷۰هزار آزربايجاني و كتابسوزيهاي متعدد در شهرهاي آزربايجان، تحقيق و با تكيه بر ادلههاي مستحكم موجود، راي صادر كند.
فعالان حقوق بشر بايد پروندۀ حقوقي ويژهاي را در ديوان كيفري بين المللي، براي پيگيري جنايت ارتش پهلوي در آزربايجان تشكيل دهند و آن را تا صدور رأيي منصفانه پي گيرند. اقامۀ دعوي در اين باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربايجان نيست، بلكه وظيفۀ همۀ بشريت است كه براي احقاق حقوق قربانيان و محكومكردن ژنوسايد و جنايت جنگي اقدام كنند. علاوه بر ديوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستانهاي همۀ كشورها در ژنوسايد ۲۱آذر ۲۵مسوولاند و وظيفۀ اخلاقي، مدني و حقوقي آنان است كه پرده از اين ظلم ۶۵ساله بردارند.
نسلكشي ۲۱آذر۲۵علاوه بر اينكه آزربايجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام ميراث معنوي آنان، ويران كرد، خسارات بيشماري نيز، بر آيندۀ آن تحميل كرد و تبعات مادي و معنوي فراوني برجاي نهاد. آزربايجان هنوز هم، از آن يورش سهمگين رنج ميبرد. دربارۀ اين خسارات بيشمار، بايد تحقيق شود. كشتار نخبگان، از مهمترين خسارات بود؛ كشتاري كه آزربايجان را به عصر دردآلود فترت وارد كرد. بعد از فاجعۀ ۲۱آذرِ ۲۵، تا نيم قرن، جريان آزاديخواهي در آزربايجان به كما رفت. مهد مدرنيته سكوت كرد و مكتب تبريز فرو ريخت. سرزميني كه روزي دروازه مدرنيسم خاورميانه بود، با كشتار نخبگان، به كوير سكوت بدل شد و ديگر هيچ صدايي از آن شنيده نشد.
. نسل كشي 21 آذر 1325/ 12 دسامبر 1946 تنها يك سال پس از فاجعۀ اتمي . رسانههاي جهان و سازمانهاي بينالمللي، جنايت هيروشيما را بهعنوان سمبل مبارزه با جنايت جنگي و نسلكشي، در تاريخ ثبت كردند؛ اما دريغ از حتي يك بيانيه در محكوميت جنايتي بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان.
يادمان باشد محكوم كردن فاجعۀ نسلكشي، ربطي به ديگر رويدادها و شخصيتها ندارد. محكوميت نسلكشي به معني قومگرايي، ناسيوناليسم، فرقهگرايي، تجليل از افراد مختلف مثل سيدجعفرپيشهوري و حتي آزربايجانگرايي نيست چه، مسائل تاريخيوسياسي، علقههاوسليقهها و خواستههاومطالبات جاي خود دارند و حقوق نخستين انسانها جاي خود. حقوقبشر مفهومي فراتاريخي و فرازماني است و ربطي به گرايشهاي سياسي ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سوداي ستايش دموكراتهاي دهۀ ۲۰آزربايجان است و نه در انديشه تخطئۀ آنان.
سكوت جهان در برابر اين جنايت، جنايتي مضاعف و جنايتكارانهتر از خود فاجعه است. به راستي، چه كسي مسوول اين سكوت مشكوك است؟ چگونه است كه كودتاي سقوط مصدق، بر تارك تاريخ مينشيند اما قتل آزربايجانيها ستايش ميشود؟ چگونه است شكست ارمنيان از عثمانيها در جنگهاي پيشامدرن، بر خيابانهاي شيك اروپا و آمريكا و حتي بر كوچههاي پايتخت كشور مسلمان ايران كوبيده ميشود اما دريغ از يك و تنها يك جمله در محكوميت اين رويداد جنايتكارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطين، صدرنشين هميشگيِ اخبار كشورمان است اما دريغ از يك بزرگداشت كوتاه براي كشتار مسلمانان ايراني در آزربايجان؟ چگونه است كشتار ۱۵خرداد ۴۲در تقويم تاريخ ثبت و روز تعطيل اعلام ميشود اما دريغ از كشتار ۲۱آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ كثافتكاريهاي ريز و درشت دودمان پهلوي كتابها نوشته و سخنها گفته ميشود، اما دريغ، دريغ، دريغ… .
دريغ از يك واژه: آزربايجان
دريغ از يك رويداد: قتلعام آزربايجانيها
دريغ از يك تاريخ: ۲۱آذر
يازار: ابوذر آذران
چه زيبا و بجاست كه اين اقامه ي دعوي از سوي نظام اسلامي انجام گيرد تا هم برگ زرين و لوح افتخار ديگري باشد براي نظام در راستاي عدالت محوري و حمايت از مظلومين (كه تاريخ بردار نيست) و هم براي جلب مودت تركان غيرتمند ايران و بستن دست معاندان، تجزيه طلبان و بدخواهان ايران اسلامي
بؤلوم : Tarix یازار : اردوغان 29 باخیش